دسته: Uncategorized
بغض
قرمز
زنگ ها
هرزنگ در این تصوی صدایی و قصه ای و روزگاری برای مردمانی به صدا درآمده است.
پاستل، با بافت خاکیاش، حسی از خاکخوردگی و خاطره را به تصویر تزریق کرده است.
اثر «زنگها» در ظاهر روایتگر اشیائی متروک است، اما در ژرفا سخن از زمان، خاطره، و صداهایی است که خاموش شدهاند، اما هنوز در دل بیننده طنین دارند.
ملودی
در سکوتی پُر از نغمههای نشنیده، دستی آرام گیسویی زرین را بر سینهای بیکلام نهاده است؛ همانجا که قلب میتپد، جایی که آهنگ زندگی نواخته میشود.
این اثر، گوش سپردن است به نغمهای درونی؛ به ضربآهنگ وجود، به صدای قلبی که شاید تنها خودِ سوژه آن را میشنود، اما اکنون، بیننده نیز به آن نزدیک میشود.
«ملودی»، شعر بیکلامیست از زندگی، تپش، و پیوند عاطفی میان دست و دل